اشعار فاضل نظری

شعر و ادب پارسی

اشعار فاضل نظری

شعر و ادب پارسی

اگر چه شمعی و از سوختن نپرهیزی(فاضل نظری)

نامه 

**

 

اگر چه شمعی و از سوختن نپرهیزی
نبینم ات که غریبانه اشک میریزی!

هنوز غصه خود را به خنده پنهان کن!
بخند! گر چه تو با خنده هم غم انگیزی

خزان کجا تو کجا تک درخت من! باید
که برگ ریخته بر شاخه ها بیاویزی

درخت، فصل خزان هم درخت میماند
تو«پیش فصل» بهاری نه اینکه پاییزی

تورا خدا به زمین هدیه داده چون باران
که آسمان و زمین را به هم بیامیزی

خدا دلش نمی آمد که از تو جان گیرد 
وگرنه از دگران کم نداشتی چیزی

 

فاضل نظری

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.