اشعار فاضل نظری

شعر و ادب پارسی

اشعار فاضل نظری

شعر و ادب پارسی

پیشانی ام را بوسه زد در خواب هندویی(فاضل نظری)

 آهو

**

پیشانی ام را بوسه زد در خواب هندویی
شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی

شاید از آن پس بود که احساس کردم 
در سینه ام پر میزند شب ها پرستویی

شاید از آن پس بود که با حسرت از دستم 
هر روز سیبی سرخ می افتاد در جویی

از کودکی دیوانه بودم، مادرم میگفت:
از شانه ام هر روز می چیده است شب بویی

نام تو را میکند روی میزها هروقت
در دست آن دیوانه می افتاد چاقویی

بیچاره آهویی که صید پنجه شیری ست
بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی

اکنون ز تو با ناامیدی چشم می پوشم
اکنون ز من با بی وفایی دست میشویی


آیینه خیلی هم نباید راست گو باشد 
من مایه رنج تو هستم راست میگویی

 

 

فاضل نظری